Mohammad Moradi

حکایت: خر ما از کرگی دم نداشت

3 پست در این موضوع

مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر ازبیرون کشیدن آن درمانده. مساعدت را ( برای

کمک کردن ) دست در دُم خر زده، قُوَت

کرد( زور زد). دُم از جای کنده آمد. فغان از

صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!.

مرد به قصد فرار به کوچه*ای دوید، بن بست

یافت. خود را به خانه*ای درافگند. زنی

آنجا کنار حوض خانه چیزی می*شست و بار

حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز

در بترسید، بار بگذاشت (سِقط کرد). خانه

خدا (صاحبِ خانه) نیز با صاحب خر هم آواز

شد.

مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی

نیافت، از بام به کوچه*ای فروجست که در

آن طبیبی خانه داشت. مگر جوانی پدر

بیمارش را به انتظار نوبت در سایۀ دیوار

خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود

آمد، چنان که بیمار در جای بمُرد. «پدر

مُرده» نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست!.

مَرد، همچنان گریزان، در سر پیچ کوچه با

یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش

افگند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش

کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع

متعاقبان پیوست!.

مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را

به خانۀ قاضی افگند که «دخیلم» (پناهم

ده)؛ مگر قاضی در آن ساعت با زن شاکیه

خلوت کرده بود. چون رازش فاش دید، چارۀ

رسوایی را در جانبداری از او یافت: و چون

از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به

درون خواند.

نخست از یهودی پرسید. گفت: این مسلمان یک

چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب میکنم.

قاضی گفت : دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه

بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز

نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند!

و چون یهودی سود خود را در انصراف از

شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکومش

کرد!.

جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این

مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد،

هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده*ام.

قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش

حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است.

حکم عادلانه این است که پدر او را زیر

همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرودآیی،

چنان که یک نیمهء جانش را بستانی!. و

جوانک را نیز که صلاح در گذشت دیده بود،

به تأدیۀ سی دینار جریمۀ شکایت بی*مورد

محکوم کرد!.

چون نوبت به شوی آن زن رسید که از وحشت

بار افکنده بود، گفت : قصاص شرعاً هنگامی

جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد.

حالی می*توان آن زن را به حلال در فراش

(عقد ازدواج) این مرد کرد تا کودکِ از دست

رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش!.

مردک فغان برآورد و با قاضی جدال

می*کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به

جانب در دوید.

قاضی آواز داد :هی! بایست که اکنون نوبت

توست!. صاحب خر همچنان که می*دوید فریاد

کرد: مرا شکایتی نیست. می روم مردانی بیاورم که شهادت دهند خر، من از کره*گی

دُم نداشت

Share this post


Link to post
Share on other sites
آموزش ووکامرس قالب جوملا قالب وردپرس قالب رایگان وردپرس قالب رایگان جوملا هاست نامحدود هاست جوملا هاست لاراول هاست وردپرس هاست ارزان هاست ربات تلگرام خرید دامنه آموزش ساخت ربات تلگرام با php آموزش html و css آموزش لاراول آموزش cPanel آموزش php آموزش سئو وردپرس آموزش امنیت وردپرس آموزش وردپرس آموزش فرم ساز RSform آموزش سئو جوملا آموزش فروشگاه ساز Hikashop آموزش فروشگاه ساز ویرچومارت آموزش طراحی سایت آگهی تبلیغاتی آموزش امنیت جوملا آموزش طراحی سایت فروش فایل آموزش طراحی قالب ریسپانسیو با Helix آموزش جوملا 3 آموزش ساخت ربات دکمه ی شیشه ای آموزش ساخت ربات همکاری در فروش آموزش ساخت ربات جذب ممبر آموزش ساخت ربات ضد اسپم آموزش ساخت ربات پیوست فایل سورس ربات مدیر گروه | ربات مدیر گروه همسریابی

ارسال شده در (ویرایش شده)

خیلی باحال بود بازم بزار :yoho:

دانلود اهنگ کردی | اهنگ کردی | کردموزیک | کورد موزیک

خرید وی پی ان

http://behvpn3.org

دانلود اهنگ جدید

http://www.fazmusic9.org

فروشگاه اینترنتی | دانلود فیلم | خرید وی پی ان | دانلود آهنگ جدید |

خرید vpn

خرید vpn

خرید vpn

خرید vpn

ویرایش شده در توسط rankbaz

Share this post


Link to post
Share on other sites

بسيار ممنون از شما

ولي بهتر مي شه برا ابراز دلگرمي و تشكر از دكمه مي پسندم بكار گيريد

نظير كاري كه من برا شما كردم - تشكر از شما بخاطر حمايتتون

Share this post


Link to post
Share on other sites

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !


ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید


ورود به حساب کاربری