یک داستان و ادامه...

[نیما حبیب خدا 19]

سلام به روی ماه همه

امروز داشتم به کارهایی که دارم فکر میکردم ... پروژه های شرکت و این داستانا ... دیدم اکثر پروژه ها برنامه نویسی از پایه هستن . قبلا ( یکی دو سال پیش ) اکثر سفارشات با جوملا راه مینداختم .

کمی فکر کردم که داستان چیه... جرقه زدو فهمیدم .

دوستان من حدود 7 سال کار وب میکنم و در سال دوم کار وب با انجمن جومفا شروع کردم که خیلی از برو بچ میشناسن . بعد از یک سال من ناظر انجمن شدم و خیلی هم ذوق کردم .. اون موقع فقط در حد یک ویرایش قالب بلد بودم .. اون هم html . برای خودم خیلی کار خفنی بود ... یک رنگ بک گراند تغییر میدادم کلی ذوق میکردم . کم کم کم کم تونستم یه موقعیت شرطی کنم ، یا زبان قالب رو شرطی کنم و کم کم قالب ها رو ویرایش کردم .

رفتم قالب های جوملا آرت اون موقع رو که اوج شاهکارش قابلیت تغییر واید قالب بود رو ادیت میکردم و ازش استفاده میکردم و یه قالب رو شبیه اون میساختم .

چند وقت بعدش آرتیستیر اومد و دیگه گل و بل بل . همه سایت ها رو همه طراحا با آرتیستیر 3 سوت طراحی و اجرا .

1 سال از مدت ناظریم گذشت و اولین فریم ورک خودم رو برای قالب های جوملا 1.5 زدم . اون موقع تازه با شخصی با نام کاربری Tarantino آشنا شده بودم که توی انجمن های جوملا گل کرده بود . توی یک انجمن ناظر بود ، داخل جومفا هم افتخاری میومد و کار همه رو راه مینداخت تا اینکه با ایوشون یک بار تلفنی صحبت کردم و کار قالب رو بهشون نشون دادم .

ایشون اولین فردی بودند که داخل ایران ماژول و پلاگین مینوشتند و رایگان برای دانلود قرار میدادن . داداش ابوالفضل ما اومدن و یک سری ایده ها روی قالب دادند و ما اجرا کردیم و به کوری چشم حسود ، برای 2.5 کار رو بیرون دادم .

اما این دوست عزیز یک نصیحت به من کردن : نیما اگر میخوای پیشرفت کنی از قالب زدن خودتو آپدیت کن و برو به سمت افزونه .

اولش نفهمیدم .. گفتم خوب به هرحال اینم یه کاره دیگه .. مگه چشه؟ خیلیم باحاله ... نمیخوام اصن ...

اما چند وقت بعد گفتم بذار یک ماژول ساده hello world رو سعی کنیم طراحی کنیم ببینیم به چه شکلیه ... داخل doc.joomla.org رفتم و برای اولین بار کد php رو به صورت توده عظیمی از نوشته دیدم .

اینجا بود که من رفتم سمت برنامه نویسی مبتدی ... 5 6 تا ماژول نوشتم .. با مدل های مختلف... کارایی هایی که داخل ایران نبود و یا اگر بود الکی تجاری بود .

بعد از اون گفتم حالا نوبت کامپوننت و کار کردن با دیتابیسه . اولین بار بود که با دتابیس میخواستم کار کنم و اصن حتی بلد نبودم یک کانکت بنویسم .

شروع کردم از سایت php.net و w3schools.com و tizag.com یادگرفتن نوشتن php . بعد رفتم دوباره doc.joomla.org و کامپوننت نوشتن رو کم کم با دانسته های مبتدیم هماهنگ کردم . جالب بود برام .

اول یک کامپوننت hello world نوشتم و بعدش تلفن رو برداشتم و زنگ زدم به ابوالفضل عزیز... گفتم میخوام کامپوننت بنویسم .. گفت تو که دیتابیس بلد نیستی... گفتم هوامو داشته باش سوالی بود کمکم کن .. گفت غمت نباشه حله . کامپوننت یادواره شهدا که تنها کامپوننت من هست رو طراحی و رایگان دادم بیرون . تا این کامپوننت بعد از سه ماه بیرون اومد جونم در اومد .. اما توی این پروسه کاملا با داستان شی گرا و پایگاه آشنا شدم . اگر ابوالفضل طالبی نبود این کامپوننت کار نمیکرد .

میخوام این رو بگم ، اگر من کار میکنم ، پروژه دارم و در حد نیاز دوستان میتونم خدمتی انجام بدم همش کمک بچه های همین انجمن و جومفاست . قدر اینجا رو بدونید . استفاده کنید .. پیگیر باشید ... اگر راهتون سد شد ، محکمتر بهش ضربه بزنید . مطمئن باشید باز میشه . اگر بقیه تونستن شما هم میتونید .. کار نشد نداره ...

ببخشید خیلی حرف زدم .. دم کسی گرم که تا آخر پست رو خوند ... چاکر همه هم هستم ...

فدات ، نیما حبیب خدا

[amir_seddighi 146]

درود

داستان خفنی بود البته من 3 تا موضوع رو توش گرفتم :

1- مردونگی ابوالفضل طالبی ( که البته کسایی که میشناسنش می دونستن )

2- همت و پشتکار و استعداد خودت

3- پرباری انجمنهایی مثل انجمن جوملای ایران و جومفا ( البته تک و توک انجمنهای خوب دیگه هم هستند ببخشند اگه من اسم نیوردم )

----------------------------------------------

منم داستان خودم رو دارم که در نوع خودش جالبه اگه تاپیک عمومی شد براتون مینویسم

[mrs.salari 11]

منم داستانم تازه شروع شده امیدوارم بتونم مثل شما تلاش و همت و پشتکار داشته باشم و با یاری دوستان و کمک این انجمن داستانم رو خوب تموم کنم :28: