tnt6667

بنر !200! جوملای ایران جریانش چیه ؟

58 پست در این موضوع

آموزش ووکامرس قالب جوملا قالب وردپرس قالب رایگان وردپرس قالب رایگان جوملا هاست نامحدود هاست جوملا هاست لاراول هاست وردپرس هاست ارزان هاست ربات تلگرام خرید دامنه آموزش ساخت ربات تلگرام با php آموزش لاراول آموزش cPanel آموزش php آموزش فرم ساز RSform آموزش ساخت ربات جذب ممبر آموزش ساخت ربات دوستیابی آموزش ساخت ربات فروشگاهی برای ووکامرس آموزش طراحی سایت داینامیک با php آموزش بخش پشتیبانی با rsticket

ارسال شده در (ویرایش شده)

تارینتو اسم یک کارگردانه فک کنم اسپانیایی بود

از خود استاد طالبی بپرس کجایی بود

یا تو گوگولی سرچ کن مشهوره طرف

ویرایش شده در توسط aram_1987f

Share this post


Link to post
Share on other sites

Quentin Tarantino

آخرین دیوانۀ سینما ...

کوئینتین جرمی تارنتینو در 23 مارس سال 1963 در شهر کوچک ناکسویل، واقع در ایالت تنسی آمریکا، دیده به جهان گشود. به گفته خودش، هرگز پدرش را ندیده و مادرش به دلیل فرار از خانواده*ای که در آن بزرگ می*شده با او ازدواج کرده است. تارنتینو سال*های نوجوانی را از مدرسه فراری بود و اغلب ساعات خود را به همراه مادرش در سالن*های سینما می*گذراند و در کنار آن، مشتاقانه برنامه*های تلویزیون را پیگیری می*کرد. در سال 1980 شروع به فراگیری بازیگری نمود و در همان سال*ها به کار در یک ویدئو کلوپ مشغول شد. حضور در ویدئو کلوپ به کوئینتین این امکان *را می*داد که بتواند شمار زیادی از آثار سینمایی را نگاه کند و این اتفاق به مرور زمان منجر به شکل*گیری ایده*ها و طرح*های داستانی متفاوتی در ذهن او شد، طرح*هایی که عمدتاً ریشه در مکتب فولکلور و کوچه*بازاری محلات جنوبی آمریکا داشت. تارنتینو پسر شروری بود، اهل دعوا و کتک*کاری، فراری از مدرسه و شیفته خشونت و فرهنگ عامیانه. با این حال سرشار از استعداد و نبوغ بود و وقتی این ویژگی منحصر بفردش با دنیای فیلم اجین گردید، نوع تازه*ای از سینما که مشتمل بر روایاتی سخیف در قالب*هایی ارزشمند بود، را بدعت گذارد. تارنتینو با این اکسیر جادویی، از مس، طلا آفرید و فیلم*هایی که تا آن زمان در زمره آثار درجه «ب» یا بی*ارزش قلمداد می*شدند را به آثار ممتاز تاریخ سینما کیمیا کرد. نخستین تلاش او در این راه، نوشتن فیلمنامه «رمانس حقیقی» در سال 1987 بود، سناریویی که تارنتینو برای فراهم شدن امکان ساختنش دوندگی بسیاری کرد اما وقتی که به نتیجه نرسید، ناامیدانه آن *را به مبلغ ناچیز سی هزار دلار فروخت تا شش سال بعد توسط «تونی اسکات» به فیلم تبدیل گردد. در این میان «قاتلین بالفطره» نیز از میان سلول*های خاکستری ذهن تارنتینو به روی صفحات سفید کاغذ آمد، اما این فیلمنامه تحسین*شده نیز، نتوانست حس اعتماد هیچ سرمایه*گذاری را به این نوخواسته شرور و گستاخ عالم سینما جلب کند و دست آخر «قاتلین بالفطره» نیز به سرنوشت مشابهی با «رمانس حقیقی» دچار آمد و در سال 1994 توسط «الیور استون» بزرگ بر روی نگاتیوهای 35 میلیمتری تصویر گردید.

اما تارنتینو، کشف بی*چون و چرای جشنواره ساندنس سال 1991 بود. «سگ*های انباری» در نخستین جلسه نمایشش در فستیوال فیلم «رابرت ردفورد»، چنان غوغایی برپا کرد که نهیبش سراسر دنیا را فرا گرفت. روایت صریح، بی*پیرایه، مملو از خشونت بی*پرده و خونین تارنتینو از ماجرای یک سرقت و وقایع پیش و پس از آن، به نمونه*ای بدیع و انتزاعی از فیلم نوآر تشبیه شد که در فرم، به اجرایی کوبنده دست یافته است. تارنتینو در «سگ*های انباری» کوشید تا روایتی عامیانه را به قصه*ای غیرقابل پیش*بینی تبدیل کند که در تار و پودش انبوهی از خون و خونریزی، جنایت و خیانت، دیالوگ*های مبتذل، به همراه توده*ای از ارجاعات بینامتنی به آثار مورد علاقه تارنتینو موج می*زند. «سگ*های انباری» کمدی سیاهی بر محور اخلاقیات ضایع شده است که موقعیت ژانر و پرسوناژهایش را هم به رخ می*کشد و هم زیر باد طعنه و البته سخره می*گیرد. تارنتینو با «سگ*های انباری» موقعیت خود را در بدو راه، به عنوان فیلمساز صاحب*سبک و نواندیشی مطرح ساخت، که نه دغدغه روشنفکرانه دارد و نه به دنبال سینما آرت می*گردد، بلکه تنها و تنها به دنبال تصویر آن چیزی*ست که می*اندیشد، آنچه که شکل خامش سخیف است اما در پی بیرون آمدن از معبر ذهن او، به گوهری گران*بها تبدیل می*گردد. «سگ*های انباری» گرچه مورد استقبال فراوان قرار گرفت و نام تارنتینو را از اسمی غریبه به فیلم*سازی آشنا بدل ساخت، اما این «قصه*های عامه*پسند» یا همان «پالپ فیکشن» بود که در سال 1994 از او اعجوبه*ای ساخت که قادر بود تا جوهره سینمای جهان *را یک شبه به رخ بکشاند. در «قصه*های عامه*پسند» تارنتینو روایات عامیانه خود را در سه اپیزود تعریف می*کند و دست آخر این سه بخش را به نحوی در یکدیگر می*تند که گویی هر آنچه دیده*ایم یک داستان واحد بوده است. «قصه*های عامه*پسند» همان*گونه که از نامش نیز بر می*آید، دربردارنده داستان*هایی بیرون آمده از بطن فرهنگ نوعاً سخیف عامه است: بوکسوری که بنا بر حکم مافیایی قدرتمند، ناگزیر به باختن است، نوچه*ای که باید همسر رئیسش را یک شب همراهی کند و نهایتاً دو تبهکار خرده*پا و ابله که توطئه سرقت یک رستوران* را کشیده*اند. مگر در دل این داستان*ها جز شماری تبهکار خرده*پا، مشتی دیالوگ بی*اساس و انبوهی خشونت اغراق شده، که همگی در چارچوب ساختاری نامنظم گرد آمده*اند، چه برجستگی معنایی را می*توان یافت که مجموعشان بتواند در آوردگاه دشواری چون «کن»، آن همه شعور و معنای نهفته در سینمای فرهیخته*ای چون کیشلوفسکی را به زیر چتر خود بکشاند؟ پاسخ سطحی به این سوال «هیچ» است. اما نه، اندکی فکر کنید. «قصه*های عامه*پسند» خصوصیتی داشت که کمتر فیلمی از آن بهره*مند بود و آن همانا ساختارشکنی هوشیارانه*ای*ست که منجر به تولد مکتبی جریان*ساز موسوم به «پالپ فیکشنیسم» می*شود. آری، مکتب*آفرینی و جریان*سازی آن هم از خمیرمایه*ای بی*ارزش و پست، همان نقطه قوتی است که کمتر اثری از آن برخوردار می*گردد.

یک سال پس از موفقیت «قصه*های عامه*پسند»، تارنتینو در تجربه*ای مشترک با نام «چهار اتاق»، به سه فیلمساز مستقل و هم*نسلش، یعنی رابرت رودریگوئز، الیسن اندرس و الکساندر راک*ول، ملحق شد و فیلم کوتاهی را برای این اثر چهار اپیزودی که هر اپیزود آن در اتاقی از یک هتل خیالی می*گذرد، کارگردانی نمود. پس از این تجربه، او فیلمنامه «از بام تا شام» را برای رابرت رودریگوئز نوشت و پس از آن خود بر روی صندلی کارگردانی «جکی براون» نشست. «جکی براون»، محصول 1997، پس از «قصه*های عامه*پسند»، به چرخش یک*باره و غیرمنتظره تارنتینو از آنتی*سیستم، به سیستم تعبیر شد. فیلم، که از رمانی به نام «رام پانچ» نوشته «المور لئونارد» اقتباس شده، روایت یکدست، منسجم و جذابی از زندگی زنی سیاه پوست به نام جکی براون است که پس از انجام چند مأموریت برای یک گنگستر خرده*پا، دچار وضعیت خطرناک و پیش*بینی نشده*ای می*شود. «جکی براون» نشان می*دهد که تارنتینو تا چه اندازه با مدیوم سینما آشناست. او در این فیلم، از نبوغ سرشارش در خلق روایت*های عامیانه بهره می*گیرد اما این بار آن*را با ساختاری غیرمتعارف همراه نمی*سازد و داستان *را به شیوه*ای صریح که پرسوناژهایی باورکردنی و ملموس را در قالب خود جا داده، تعریف می*کند. از این*رو «جکی براون» به مثابه عصیانی دیگر برای تارنتینو قلمداد می*شود، چراکه درست در زمانی ساخته شد که موقعیت او به عنوان فیلمسازی غیرمتعارف در حال تثبیت بود، اما این تغییر مسیر ناگهانی، چندان به مذاق منتقدین و همچنین علاقمندان سینمایش خوش نیامد و اغلب با برخوردهای سرد و ناامیدکننده*ای همراه گردید. این اتفاق شاید دلیل آن شد که تارنتینو مدتی قریب به شش سال را از سینما فاصله بگیرد تا اینکه سرانجام در سال 2003، فیلمی تحت عنوان «بیل را بکش» را عرضه نمود که مدت زمان نسبتاً طولانی*اش باعث گردید تا آن*را در قالب دو جلد مجزا، روانه پرده*های سینما نماید.

«بیل را بکش» نیز همچون سایر آثار تارنتینو بر پایه اکشن توأم با خشونت مفرط استوار است، ولی با این تفاوت که در این فیلم، این درون*مایه با فرهنگ شرقی گره خورده است. در «بیل را بکش»، دختری بلوند و چشم*آبی با اسم مستعار «عروس» (با بازی اوما تورمن)، در حالیکه لباس چسبان زرد رنگی به تن کرده، از شمال آمریکا تا شرق آسیا به راه می*افتد و یک سره آدم می*کشد بدون اینکه توضیحی برای این اقدامش داشته باشد. «بیل را بکش» از آن فیلم*هاست که تنها یک خوره فیلمِ عاشق خشونت، مانند تارنتینو، می*تواند آن*را بسازد. یک بزرگداشت تمام عیار در مدحِ وسترن اسپاگتی، انیمیشن*های ژاپنی و آثار کونگ*فویی خون*بار سینمای شرق آسیا و فراتر از همه، ادای احترامی شخصی به اسطوره*ای چون بروس لی، که کوئینتین با پوشاندن تن*پوشی زرد رنگ بر تن قهرمانش او را به استعاره*ای از این ستاره سینمای رزمی بدل می*کند. دیدن «بیل را بکش» بیش از هر چیز به مثابه یک تخلیه هیجانی است که بیننده در طول مدت فیلم از آن بهره می*برد تا بلکه قدری از نفرت*های درونی*اش را در سایه تماشای نحوه انتقام*گیری عروس، التیام ببخشد. گویی که به تماشای یک کنسرت عظیم و پر شور راک نشسته و می*خواهد بغض*های درونی*اش را در حال و هوای خروشان راک به فریاد سر دهد.

پس از «بیل را بکش» و به سال 2007، تارنتینو «شاهد مرگ» خود را در کنار «نقشه ترور» دوست دیرینه*اش، رابرت رودریگوئز، قرار داد تا مجموعه این دو اثر، تحت عنوان فیلمی واحد به نام «سینمای درپیت» روانه پرده*های سینما شود. «شاهد مرگ» بی*شک بازسازی نوستالژیک و تقریباً وفادارنه* فیلم*های ارزان قیمت درجه «ب» سال*های دور و نزدیک سینمای آمریکاست. تارانتینو در این اثر خود، بر خلاف سایر فیلم*هایش، به جای آنکه به سراغ نوع خاصی از فرهنگ عامه برود و نمایشی نامتعارف از آن را ارائه نماید، انگشت *اشاره*اش را متوجه کالایی فرهنگی می*کند که عامۀ جامعه بسیار با آن سر و کار دارند و آن کالا چیزی نیست مگر فیلم و رسانه تصویری و حال چون کالای فوق از جنس سینماست، پس دست به بازسازی آن توسط اثر سینمایی خود می*زند. «شاهد مرگ» نه تنها در نگاه منتقدین، بلکه در نزد هواداران دو آتیشه تارنتینو هم توفیق چندانی کسب نکرد و حتی منجر به این شد که بسیاری تارنتینو را فیلمسازی به پایان رسیده که اندیشه*های بدیعش به ته دیگ خورده، قلمداد کنند.

«لعنتی*های بی*آبرو» عنوان تازه*ترین ساخته تارنتینو است که اخیراً به اکران سراسری در سینماهای آمریکا و دیگر نقاط جهان درآمده است و در پست جداگانه*ای مورد بررسی قرار گرفته است.

فیلم شناسی (کارگردان):

لعنتی*های بی*آبرو (2009) / شاهد مرگ (2007) / بیل را بکش: جلد 2 (2004) / بیل را بکش: جلد 1 (2003) / جکی براون (1997) / چهار اتاق: اپیزود مردی از *هالیوود (1995) فیلم کوتاه / قصه*های عامه*پسند(1994) / سگ*های انباری (1991) / تولد بهترین دوستم (1987) فیلم کوتاه

جوایز و افتخارات:

نامزد جایزه نخل طلا از فستیوال کن: لعنتی*های بی*آبرو (2009)، شاهد مرگ (2007) / برنده جایزه نخل طلا از فستیوال فیلم کن: قصه*های عامه*پسند (1994) / برنده جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه ارژینال: قصه*های عامه*پسند (1994) / نامزد جایزه اسکار برای بهترین کارگردانی: قصه*های عامه*پسند (1994) / نامزد جایزه خرس طلایی از فستیوال برلین: جکی براون (1997) / برنده جایزه گلدن گلوب برای بهترین فیلمنامه ارژینال: قصه*های عامه*پسند (1994) / نامزد جایزه گلدن گلوب برای بهترین کارگردانی: قصه*های عامه*پسند (1994) / نامزد جایزه بزرگ هیئت داوران از فستیوال فیلم ساندنس: سگ*های انباری (1992)

Share this post


Link to post
Share on other sites

[ATTACH=CONFIG]171[/ATTACH]

تصویر اواتار سال 1389 جناب اقای طالبی در انجمن جومفا

به یاد خاطرات گذشته :25:

Share this post


Link to post
Share on other sites
هدیه کاربر گرامی ارسال شد:

masih_fathi.jpg

با تشکر.

فکر نمی کردم عکس را بزنید. وگرنه این جوری عکس این جوری نمی گرفتیم که:rolleyes:

Share this post


Link to post
Share on other sites

كار جالبي بود

اقا يه پيشنهاد

بين كاربراي فعلي هم يه قرعه كشي كنين و به من اون دوربين خوشگله كه براي مسابقه ترجمه هست رو جايزه بدين

پيشنهاد ميكنم بين كاربراي فعلي هم يه قرعه بندازين و به برنده جايزه بدين حتي جايزه ميتونه مشاركتي باشه مثلا هر كاربر كه دوست داره به قرعه كشي راه پيدا كنه 1000 تومن بده بعد كل مبلغ جمع شده بعلاوه يه چيزي از مدير انجمن يا نقدي يا يه هديه خريده بشه و به برنده تقديم بشه(اقاي طالبي 50 درصد جايزه مال خودت منو برنده اعلام كن)

موفق باشيد

Share this post


Link to post
Share on other sites

برای ارسال نظر یک حساب کاربری ایجاد کنید یا وارد حساب خود شوید

برای اینکه بتوانید نظر ارسال کنید نیاز دارید که کاربر سایت شوید

ایجاد یک حساب کاربری

برای حساب کاربری جدید در انجمن ما ثبت نام کنید. عضویت خیلی ساده است !


ثبت نام یک حساب کاربری جدید

ورود به حساب کاربری

دارای حساب کاربری هستید؟ از اینجا وارد شوید


ورود به حساب کاربری